جهان ز رفتن مودود شه موئيد دين

شاعر : انوري

به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشتجهان ز رفتن مودود شه موئيد دين
که روزگار درو جز قضاي بد ننوشتجريده‌ايست نهاد سيه سپيد جهان
زرزمگاه قيامت به بزمگاه بهشتچه سود از آنکه از اين پيش خسروان کردند
شدست بستر خاک و شدست بالين خشتچو عاقبت همه را تا به سنجر اندر مرو
کدام تن که فناش از فرود خاک نهشتکدام جان که قضاش از وراي چرخ نبرد
که گاو چرخ از اين تخم و بيخ هيچ نکشتبگو که خوشه آساني از کجا چينم
چو دوک زهره از اين تاروپود هيچ نرشتبگو که جامه‌ي آسايش از کجا پوشم
دوروزه منزل و آرامگه چه خوب و چه زشتمسافران بقا را چو نيست روي مقام
که دهر خرد بساطي ز ملک در ننوشتخداي ناصر دين را بزرگ اجراي داد
اعداد آن به رمز بخواهم همي نوشتشکلي نهاده‌اند حکيمان روزگار
نقش مهين کعب ببين اين نکو سرشتجشن عرب به سال درو اختران چرخ
ياران مصطفي و طلاق و در بهشتميعاد وضع حمل و نماز و خداي عرش